اولین صدای قلب
الینا جون مامانی من روز 27 دی سال 90 فهمیدم شمارو باردارم واقعا تو شک بودم اصلا یادم نمیاد چجوری این خبر رو به بابایی دادم ولی یادم خوشحال شد و منو دلداری داد گفت بزار بیام خونه باهات حرف میزنم فرداش رفتم ازمایش دادم و مطمین شدم شما از بهشت اومدی تو دل مامان جا گرفتی !!! بیشترین خوشحالی من زمانی بود که صدای قلب شمارو تو سونو شنیدم واقعا اون لحظه رو هیچ وقت از یادم نمیره من و بابایی با استرس نشسته بودیم و به دستگاه نگاه میکردیم اقای دکتر بی خبر از همه جا ساکت داشت اوضاع و رو بررسی می کرد نمیدونست تو دل ما چی میگذره منتظر بودیم بهمون بگه صدای قلب کوچولوتو میشنوه یا نه تا من بالاخره جرات پیدا کردم و ازش پرسیدم قلبش...
نویسنده :
نارسیس
15:42